بسم الله الرحمن الرحیم...
آخرین حلقه ی شبهای محرّم هستم
شکر، ای زهر ندیدم سحـری دیگر را
باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده است
باورم نیست تماشای تنی بی سر را
همچین وقتی حجاج به سمته عرفات میرن وکسی فانوسی برسرمزار عزیز زهرا روشن نمیکند ...
بقیع باز غرق سکوت ...
فقط کبوترای بقیع ناله کنان گرد مزار اماممون میچرخن وطواف میکنند حضرتش را ...
غربت که می گویند اینجا معنا می دهد ...
اما آقای من ...نه ...شما که غریب نیستین ...غربت زده منم که میان هجومی از آدمیان سکوت کرده ام و...
اسلام علیک یا باقرآل محمد ...
...........................................................
شهادت امام محمد باقرحضرت پنجمین عاشق الهی تسلیت باد ...
کاش ستاره ها می دانستند که وقتی ماهی درزمین خاموش شود ...
یک کهکشان درآنسوی آسمان فرش قدومش خواهد شد ...
« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق الزهرا »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین »
عاقبت آه کشیـدم نفس آخر را
نفس سوخته از خاطره ای پرپر را
روضه خوانی مرا گرم نمودی امشب
روضه ی آنهمه گل، آنهمه نیلوفر را
آخرین حلقه ی شبهای محرّم هستم
شکر، ای زهر ندیدم سحـری دیگر را
باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده است
باورم نیست تماشای تنی بی سر را
باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود
دیـدن ســوختن چارقـد دختر را
غارت خود و علم، غارت گهواره و مشک
غـارت پیرهـن و غـارت انگشتر را
ذوالجناحی که ز یالش به زمین خون می ریخت
نیـزه هایی که ربـودند سر اصـغر را
آه در گوشه ی ویرانه که دق مرگ شدیم
تا که همبازی من زد نفس آخر را
کمک عمّه شدم تا بدنش خاک کنیم
بیـن زنجیر نهـان کرد تنی لاغــر را
چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم
سرخ دیدم بدنش... تکّه ای از معجر را
حسن لطفی